حافظ و سیاست!!!
یه شعر سیاسی_عشقولانه از آقای حافظ بذاریم که بس جالب نویشته اینو:
« دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل درین خیال که اکسیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشگل حکایتیست که تقریر می کنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند!!!
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می کنند؟!؟
صد ملک دل به نیم نظر می توان خرید
خوبان درین معامله تقصیر می کنند
قومی بجد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه ایست که تغییر می کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند...
... بود آیا که در میکده ها بگشایند؟
گره از کار فرو بسته ی ما بگشایند؟
اگر از بهر زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند...
... گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند»
انگار حافظ امروز تو جامعه ی ما بین ما داره زندگی می کنه و این شعرا رو برای حال و روز ما گفته!!!...
یه پست طولانی نوشتم که اگه عمری باشه حتمن مینگاریمش... تا بعد!