ای کاش که جای آرمیدن بودی


ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
سلام. هر کی گریه کنه خره! خر نشو پسر... خر نشو رفیق
یه طنابی رو دستت گرفتی ، هی می کشی ، هی می کشی، که یه گذشته ای بر گرده.... گفتم خر نشو احمق! داشتم می گفتم هی می کشی هی می کشی که دوباره 18 ساله بشی ، با داود ، مجید ، ممد، یوسف در باره ی عشق حرف بزنی و اونقدر سرت گرم باشه که نفهمی اصلا کی تموم خیابونای شاهرود تموم شد و تو همشو قدم زدی..
گفتم خر نشو!
بری اصفهان... اونهمه خیابون که پر باشه از درختای گل پسر که بوی آب منی می ده و نمی دونم چرا اصفهانیا اینقد دوسش دارن.
بری به دوشنبه ها ، به تلفن کارتی های دانشگاه که بخوای هر هفته نیم ساعت سهمت رو از تموم دنیا بگیری...که یاد بگیری بقیه ی هفت ات رو با سیگار پر کنی تا بلکه این سینه ی وامونده وا بگیره بمیری راحت شی ، شاید اونور یه خبرایی باشه، شاید این ره دور رو رسیدن باشه. خری! هیچ کاریشم نمی شه کرد
چقدر تلخه... یه چیزی رو جا گذاشتی... حالا بیست و یک سالو نیمته.... تموم شد ، چه واسه روزنامه پیام تسلیت بفرستی چه نه ، تموم شده. اون طنابه وسطش یه جایی، نمی دونم تو شب گریه ها ، تو قدم زدنا ، تو درس نخوندنا ، یه جایی اون طناب پاره شده و داری همش فکر می کنی به اینکه اون کلمه ی لامصب چی بود که یهو یادت رفت و چشم که باز کردی اینجا بودی...
خر نشو رفیق... مرد که گریه نمی کنه.... فقط خرا گریه می کنن...