هـ.ا.سایه


چه غریب ماندی ای دل؟!
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری
نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم
بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی
نتوان کشید باری

سحرم کشیده خنجر
که چرا شبت نکشته است
تو بکش تو بکش تا نیفتد
دگرم به شب گذاری

نه چنان شکست پشتم
که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری
که نداشت برگ و باری

شعر سایه هم برای خودش عالمی داره! مضامین شعرای قدیم و جدید رو با هم یکجا آورده، خیلی لذت بخش و زیباست… حیفم اومد این شعر رو که با صدای همایون شجریان خونده شده تو وبلاگ نذارم. کاست با ستاره هاش رو بگیرین چون به یکبار شنیدنش می ارزه…
تا بعد