بزم رضا و اشکبوس


سلام
عزیزان دقت داشته باشن که اشکبوس و کشانی استعاره از مقامات مسئول مرکز خراب شده ی تیزوشانـــــــــــــــــه. و رضا استعاره از برادر آقا رسول معلم دانش آموز اخراجی است.

بزم رضا و اشکبوس
مدیری کجا نام او اشکبوس ------------ همی بر خروشید بر سان کوس
بیامد که جوید ز پیشان (1) نبرد------------ سر هر پیش دانشگاهی آرد به گرد
بشد تیز رسول با کیف و گبر------------همی گرد سالن آمد به ابر
بر آویخت رسول با اشکبوس------------بر آمد ز هر دو کلاس بوق و کوس
به مشت گران دست برد اشکبوس------------زمین آهنین شد سپهر آبنوس
بر آهیخت رسول لنگ گران ------------ غمی شد ز پیکار دست و بال سران
چو گشتند خسته از اوی ------------ پیچیدند زو روی و شدند سوی کوی (2)

وقتی رسول را با خشانت تمام به دفتر بردن یکی از سپاهیان (3) به مادر و برادر وی (آقا رضا بکسور) زنگ می زنه تا با قوای کمکی برای پشتیبانی رسول بیان. و حالا ادامه ی داستان:

ز قلب سپاه اندر آشفت مادرش------------بزد اسب کاید بر دشمنش
رضا هم بر آشفت و با مادرْش گفت------------که رسول را دست و پا بسته است جفت (4)
تو قلب کلاس را با آیین بدار------------من اکنون پیاده کنم کارزار
پنجه بکس را به پنجه فکند------------به بند کمر بر بزد کارد چند
خروشید کای مرد رزم آزمای------------هماوردت آمد مشو بازجای
کشانی بخندید و خیره بماند------------در دفتر ببست و او را بخواند
بدو گفت خندان که نام تو چیست؟------------تن بی سرت را که خواهد گریست؟
رضا جان چنین داد پاسخ که نام------------چه پرسی کزین پس نبینی تو کام (5)
مرا مادرم نام مرگ تو کرد------------زمانه مرا پتک قتل تو کرد
کشانی بدو گفت بی بارگی------------به کشتن دهی سر به یکبارگی
رضا جان چنین پاسخ داد بدوی------------که ای بیهده مرد پرخاش جوی
پیاده ندیدی که جنگ آورد؟------------سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
به مین دهات تو نهنگ و پلنگ------------سوار اندر آیند هر دو به جنگ؟
هم اکنون تورا ای GLX سوار------------پیاده بیاموزمت کارزار
پیاده مرا زان فرستاده مادرم------------که تا GLX بستانم از دشمنم
کشانی بدو گفت با تو سلیح------------نبینم جز ژانگولر گریح (6)
رضا جان بدو گفت پنجه بکس گران------------ببین تا هم اکنون سر آری زمان
چو نازش با GLX گران مایه دید------------فندک به زه را به بیرون کشید
یکی کبریت زد به GLX اوی------------که GLX از چهار چرخ آمد به روی
بخندید رضا جان بدو گفت------------که بنشین به پیش گران مایه جفت
سزد گر بداری سرش در کنار------------زمانی بر آسایی از کارزار
دو دستش را بلند کرد زود اشکبوس------------تنی لرز لرزان و رخ سندروس
به رضا بر آنگه ببارید چک------------رضا هم بدو گفت بر خیره خیر
همی رنجه داری تن خویش را------------دو بازو و جان بد اندیش را
رضا جان بر آورد بکس گران------------یکی از آن آب دارهای کدو نشان
یکی بکس الماس نشان------------نهاده بر آن پنجه بکس گران
بزد بر برو چشم اوی------------که ناگه بزایید از چشم او یک کدوی
چنان هویدا گشت بر چشم او------------که تا قرن ها کریمی (7) بیاورد کیسه ی یخ بر او


شاهنامه بیل میرزا چاپ شهید بهشتی


پاورقی ها
1) پیش دانشگاهی های گرام
2) دفتر
3) باز هم پیش دانشگاهی ها
4) معنی روان: دست و پای رسول، هر دو بسته است
5) معنی روان: پدر صاحابتو در میارم
6) چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید
7) خدمتگذار شریف و نایس مرکز ما
راستی قراره واسه روز ولنتاین یه سورپریز گنده داشته باشیم. البته منم یه نثر و شعر دمبل گفتم که معلوم نیست عاشقونه است، یا چیز دیگه. اگه دوست دارین بگین تا کلیپش کنیم بذاریم رو خط. منتها مث اینا ژانگولر نیستا. نایسه.
خلاصه این که ولنتاین سر بزنین به وبلاگ ما.