من ديگه DB نيستم...پايه ايد؟


به نام او كه آدم را آفريد

بدون مقدمه:
مي‌شه از عشق تو گفت
مي‌شه با ستاره‌هاي چشم تو مغرب نو، مشرق نو بر پا كرد
مي‌شه از برق نگات خورشيد و خاكستر كرد
مي‌شه از گندمياي سر زلفت يه عالم شعر نوشت
آره از عشق تو ديوونگيم عالميه
آره از عشق تو مردن داره
آره از عشق تو مردن داره

مي‌شه از عشق تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد
مي‌شه از عشق تو مرد و ديگه از دست تو هم راحت شد
آره از عشق تو ديوونگيم عالميه
اگر از عشق مي‌شه قصه نوشت
مي‌شه از عشق تو گفت
آره از عشق تو مردن داره...

البته اينا رو با اجازه‌ي او كه ....نوشتم كه نگن كه طرف همش تو فكر مسخره بازيه. به هر حال ما هم دل داريم. هر چند همه هنوز بهمون مي‌گن DB. به خدااااااااااااا كه ديگه نيستم. البته سوء تفاهم نشه و نگيد كه مي‌خواستم از وبلاگ هم سوء استفاده كنم.
قربون همتون .