سال مثلتاً پاسخگویی!!!
سلام بر گرامیان عزیز و عزیزان گرامی
حالا که کار به این جا کشید بذارید بگم که چی شد که ما تو این روزگار به Weblog نویسی رو آوردیم. تو این روزگار جور و بلا دیدیم که آقایون قشنگ یه جوری از این قضیه به نفع خودشون استفاده کردن اصلاً انگار نه انگار که دارن یکی رو از محور زندگیش خارج می کنن، دارن یه عمر زندگی یه نفر رو به خاطر نمی دو نم چی اسمش رو بذارم شاید ندونم کاری، اشتباهات کوچیک و مسخره ی خودشون یا اصلاً هر کی -که به قول خودشون اگه از سمت دانش آموز باشه طبیعیه- این اوضاع رو پیش بیارن. ما فقط خواستیم بگیم که ما دانش آموزای سمپاد مثل این آدمای بی تفاوتی که فقط شعار می دن نیستیم. ما نمی تونیم تحمّل کنیم که یکی رو از بین خودمون این جوری علم کنن و از بخت بدش تا این مرحله که او حتی به نظام هم توهین کرده بهش انگ بزنن و بدشم از بی مهری روزگار سوء استفاده کنن و از همه چیز حتی خودشون فرار کنن و فکر کنن که دیگه هیچ پاسخی نیست. وقتی هم که باهاشون صحبت می کنی بهت می گن که این پسره هر کار که دلش خواسته کرده، اصلاً مدرسه رو با خاک یکسان کرده، اِن قدر حق به جانب که اِنگار همشون امام زاده بودن و این بنده ی خدا شمر روزگار. آخه یکی به ما بگه کجای دنیا با دانش آموز 18 ساله با تمام غروری که سرتاسر وجودش رو پر کرده این جوری صحبت می کنن، این جوری برخورد می کنن، این جوری رفتار می کنن؟!؟ یکی نیست بگه مگه این جا پادگانِه؟؟؟ من نمی گم ما نظم و قانون و مقرّرات رو قبول نداریم ولی این آقایون هم باید قبول کنن که کار درستی نیست رو زخم بچه ها نمک بپاشن. من اصلاً کار ندارم که چرا خودشون دیر میان، چون ما تو این سیستم در جایگاهی نیستیم که این مسئله رو بررسی کنیم، ولی دوست دارم که وقتی بهشون می گی «آقا مشکل داشتم، به خدا مشکل داشتم، بفهمید مشکل داشتم که دیر اومدم.» قبول کنن گیر ندن که تو به عنوان دانش آموز رأس ساعت فلان در مدرسه حاضر باشی.
ما در کمال احترامی که براشون قائلیم فقط می گیم باید جواب بدن. باید بگن چه جوری می تونن به خاطر این که یکی دیگه فردا تو یه مدرسه ی دیگه این کار نابه جا رو انجام نده یکی دیگه رو مجازات کنن!!!. و هزار و یکی سؤال دیگهی رو که خودشون تو ذهن دانش آموز ایجاد کردن.
« دهان دختر زیبا تهی ز دندان است، دهان دختر زیبا تهی ز دندان است! که هر شکسته دندان بهای یک نان است. هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست؟ و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟ و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست...»
ما هیچ وقت نخواستیم که کسی رو زیر سؤال ببریم یا آبروی کسی رو ببریم ولی این آقایون خودشونن که با کارهاشون این روز رو به وجود میارن. این چیزایی رو که این جا نوشتیم حاضریم در یک محیط دوستانه با خودشون هم مطرح کنیم، شاید تونستن از این دیدگاه مسئله رو بررسی و در کار هاشون لحاظ کنن. به قول دکتر شریعتی:
«خدایا قدرت تحمّل نظر مخالف را به همه ی ما عطا کن»
امیدوارم که یه روزی برسه که هممون بتونیم یه جایی گره از کارهای ایرانمون وا کنیم. به خدا که هممون مسئولیم.
«کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته»
از همتون به خاطر وقتی که به من دادید متشکرم و عذرخواهی می کنم اگر سرتون رو درد آوردم...
الآن یه دو ساعتی می شه که نشتم واستون این چند کلمه رو نوشتم، مامان اومده چه کار می کنی که از درس واجب تر... باید برم.
آیا دوباره من از پلّه های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت؟ --------- تا به خدای خوب، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام بگویم حس می کنم که وقت گذشته است ------------------------ حس می کنم که «لحظه» سهم من از برگ های تاریخ است.
بیایید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که خودش هم اومد فقط بازم می گم پرواز را به خاطر بسپارید، به خدا که پرنده مردنی است...
یه جمله برای کسی که دوستش دارم:
«افسوس، ما خوشبخت و آرامیم
افسوس ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت، زیرا دوست می داریم
دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست»
امیدوارم که امتحانات خوبی رو در پیش داشته باشید.
ما رو قابل بدونین، نظرتون رو از ما دریغ نکنین...
تنهامون نذارید