سوتيستان


سامو عليكم
دوستان دقت كنين مطالبي كه تو پرانتز اومده اصل مطلب به همراه سوتي دهنده است!!
يكي از شباي زمستون، البته زمستون كه نه، پاييز كه سوا خيلي هرد بود (هوا سرد بود- سرخي) رفته بودم بيرون كه يه كپانچه بخرم (كمانچه – بيل{DB اسبق}) كه داني رو ديدم از همون دور گفت بـــه.......! ديبان ايمي (ايمان DB – داني)، كلي خنديديم. سمتيديم به چرخ 22 بهمن. (چرخيديم به سمت 22 بهمن - جاجي حسيني {اين خودش سوتيه، حاجي حسيني بوده، بيل سوتي داده !})خبر انگور گرفتن (ابرو گرفتن – بيل) پسرا كه تازه مد شده بود تو شطح سهر (سطح شهر – جغله) پيچيده بود و همه داشتن خبرو يه جوري يك‌چلاغ ‌كل‌يلاق (يك كلاغ چل كلاغ – بيل) مي‌كردن. بارون (برف – الويس گارسون) بدي ميومد. دونه‌هاي تيزش مث نوك چنجال (چنگال – الويس) مي‌خورد تو سرمون. گاقل يا قاقل يا قاگل (كاه‌گل – كاري مشترك از جغله و بيل) خونه‌هاي قديمي ريخته بود پايين. سربازا داشتن تفنگاشونو قلل يا ققل (قلق – بيل) گيري مي‌كردن. از صداي تفنگاشون حتي كر و يال‌ها هم (كرو لال – جغله) عصباني شده بودن. بدهكارا اومده بودن طلبشونو بدن تا يه وقت طلبكارا سر پل سه‌تار (سر پل صراط – جغله) گيرشون نندازن. با داني اومديم خونه. نمي‌دونم كي، ولي يكي از فاميلامون تو مُيازده (مزايده – بيل) برنده شده بود. يه شيريني هم لفت و ليس كرديم. بعد از صرف صيغه‌ي بلّعتُ نشستم پا درس. از گشسته (گسسته – مندي{همان طور كه قبلا گفتيم استاد محمد حسين كريميان}) شروع كردم. خوب تست مي‌زدم. ولي تو جرب و ضمع‌هاي (ضرب وجمع – مندي) ايسك و ايدرد (x و y – مندي) مشكل داشتم. مث اين‌كه بايد يه كلاس خصوصي با استاد آنتالپي (طالبي) بگيرم واسه رفع مشكل انجام چار عمل اصلي. دِفرانسيل (ديفرانسيل – اشرفي) هم همين‌جوري بود. منتها تو كوپيتال گرفتن (هوپيتال – مندي) مشكل داشتم. هر وقت مي‌خوام فيزيك بخونم مَردَم (مرگم - الويس) مي‌گيره. با اون سؤالاي مسخره‌اش، تو همش بايد از قرم جرجره (جرم قرقره – جاجي) بايد صرف نظر كنيم. البته تشش كنابم (كشش طناب – جاجي) تو همشون از بين مي‌ره. راستي جديداً به قرقره مي‌گن قرقرقره (جاجي). تو همشونم يادم مي‌ره يه تنگي بزنم منفش (منفي بزنم تنگش – سرخي). مبحث جوج رو هم گذاشتم موجه بخونم (موج رو گذاشتم جمعه بخونم – داني). حين درس خوندنم داشتم جندمك مي‌خوردم (گندمك – داني). آخرم نشستم يه كتاب ابدي بخونم (ادبي – رضواني) كه داشت خوابم مي‌برد. تازه فرداش هم امتحان سازمان سمجش (سنجش – امينيان) داشتيم. همين كه داشت خوابم مي‌برد مامانم صدام كرد گفت چرا تو خواب چرت و پرت مي‌گي؟؟!!!!!
متن بر گرفته از فرهنگ جامع سوتي‌هاي بيل‌پور.