دیگه چه سلامی چه علیکی که
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
قبل از هر چیز بذارید یه چیز رو مشخص کنم:
برای روشنایی است
که می نویسم
اگر همیشه
و همه جا
تاریک بود
هرگز نمی نوشتم
این پست یه روز دیر شد...باز نشستم که خیر سرم درس بخونم، همین که نی نامه ی مولانا رو خوندم جوّش گرفت منو. دیگه نتونستم ادامه بدم گفتم یه چند کلمه براتون بنویسم، شاید... اگه حال دارید جونم براتون میگه
به قول داریوش: «عجب یار وفاواداری است دنیا، عجب آشفته بازاری است دنیا، عجب بیهوده تکراری است دنیا، میان آن چه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواری است دنیا، عجب خواب پریشانی است دنیا، عجب دریای طوفانی است دنیا...»
آها می خواستم بگم:
شب که از راه می رسه غربتم باهاش می یاد
توی کوچه های شهر باز صدای پاش می یاد
من غمای کهنمو ور می دارم که توی میخونه ها جا بذارم
می بینم یکی میاد از مِیخونه زیر لب مستونه آواز میخونه
مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده، منو رها نمیکنه، منو رها نمیکنه، منو رها نمیکنه...
گرمیِ مستیِ نیاز توی رگهای تنم
گمونم دلم میخواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به حرفای من گوش بده آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من ولی از بخت بدم اونم غمه
خسته از هر چی که بود خسته از هر چی که هست
راه میفتم که برم مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه باز دلم گریه ی تنهایی می خواد
برمیگردم تا ببینم کسی نیست می بینم غم داره دنبالم میاد
دو تا گله:
1. گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس
چند می گویی سخن از درد و عیب دیگران
خویش را اول مداوا، کمال این است و بس
پند من بشنو، به جز با نفس شوم بد سرشت
با همه عالم مدارا کن کمال این است و بس
چون به دست خویشتن بستی تو پای خویشتن را
هم به دست خویشتن وا کن، کمال این است و بس
خوب بالاخره هر کسی نظری داره...
2. بعضی از دوستان هم که انتظار می رفت با حرفای قشنگشون به دادمون برسن، مشغول کار خودشونن و اصلاً انگار نه انگار. خوب منم حق می دم بالاخره وقت وقت امتحاناست دیگه، باید اول به درس رسید خوب. ما هم براتون آرزو می کنیم که حتماً به آن چه که می خواید و می تونید، برسید.
باز هم برای آنکه دوستش دارم:
منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم