حرفای امشب دل من از زبون حافظ...


- دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

- دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گرچه پری وشست ولیکن فرشته خوست

- چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست؟؟؟

- هیچست آن دهان و نبینم ازو نشان
مویست آن میان و ندانم که آن چه موست

- دارم عجب ز نقش خیالش که چون برفت
از دیده ام که دم بدمش کار شست و شوست

- بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو کرا روی گفت و گوست؟!؟

- عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

- حافظ بدست حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست!!!