تو میتونی!


سلام
الآن ساعت... یه نیگاهی به زیر پست بندازین. نیمه شبتون به خیر. خوابایی که دارید می بینید خوش. اومدم فقط همینو بگم و برم...

این آهنگ رو حتمن شنیدید! نه؟!؟
این غم توی صداش اشک آدمو در میاره:

« وقتی که جای خنده غم
میشینه روی لبام
تشنه ی نوازشم
خسته از خستگیام

وقتی که دستای من
گرمی دستی میخواد
وقتی یه لحظه خوشی
به سراغم نمی یاد

تو می تونی غمامو خواب کنی، تو میتونی
گونه های خیسمو پاک کنی، تو میتونی
تو می تونی دلمو شاد کنی، تو میتونی
منو از درد و غم آزاد کنی...، تو میتونی

ما همیشه عاشقه
تو همیشه عاشقی
تویی که مسبّبه
لذت دقایقی

به تن مرده ی من
تو می تونی جون بدی
به رگای خشک من
قطره قطره خون بدی

وقتی که شب می رسه
آسمون سیاه می شه
غم و غصه تو دلم
قد یه دنیا میشه

وقتی که دستای تو
خونمون در میزنه
دل من پشت دیوار
از خوشی پرپر میزنه

تو میتونی غمامو خواب کنی، تو میتونی
گونه های خیسمو پاک کنی، تو میتونی
تو می تونی دلمو شاد کنی، تو میتونی
منو از درد و غم آزاد کنی...،
تو می تونی »