نصفه شب زده به سرم


این پست ساعت سه صبح جمعه نوشته شده ولی به دلیل کمبود امکانات الان پابلیش میشه.
با دوستان یه سر رفته بودیم نمایشگاه کتاب. چقد کتاب اااااااا. حیف که منابع مالی محدوده. ساعت نه که اومدم، از فرط خستگی،شام نخورده افقی شدم. تو همون حال و هوا، کورمال کورمال دستم رو دراز کردم و تلفن اتاقم رو گیر اوردم، یه زنگی زدیم اونور دنیا به بچه منفی عزیز، یه ده دقیقه ای با هم حرف زدیم. گوشی رو گذاشتم و دیگه چیزی حالیم نشد، تا یه ساعت پیش که از خواب بیدار شدم(ساعت دو)، عجب خواب خوبی بود، کاش ادامه داشت.
شب بود، ساکت بود، عین کویر، همه جا تاریک. صبح هم یه بار این آهنگ رو شنیده بودم، پیش داود، حالا هم حوسش حسابی به دلم افتاد، باز هم تو همون تاریکی کور مال کورمال دنبال نوار شب سکوت کویر استاد دست دراز کردم تو پاتختی اتاقم، دیده نمیشد، حال روشن کردن چراغ رو هم نداشتم، با نور چراغ ساعتم با یه وضع فلاکت باری پیداش کردم.
گذاشتمش تو ضبط و رفتم تو خلسه.
به آخرای ساید اولش رسید، بارون، از محمد علی معلم، با صدای استاد، به سبک آهنگ های شمال خراسان، خطه پدرم. صدای قومچه با کمانچه کیهان کلهر ترکیب شد.
دیگه بغضم ترکید:

ببار ای ابر بهار،
با دلم به هوای زلف یار
دادو بیداد از این روزگار
ماهو دادن به شبهای تار
ای بارون
ای بارون، ای بارون، ماهو دادن به شبهای تار، ای بارون
بر کوه و دشت و دامون ببار ای بارون.
ای بارون، ای بارون، ماهو دادن به شبهای تار، ای بارون
بر کوه و دشت و دامون ببار ای بارون.
...
ببار ای ابر بهار،
ببار ای بارون ببار.

اینجاست که قومچه حذف میشه و صدای دوتار و ستار و دف و دایره جاش رو میگیره، جوش و خروشی تو آدم به راه میفته که نهایت نداره.

بادلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو، خون ببار،
بر کوه و دشت و دامون ببار.
به سرخی لبای سرخ یار
بع یاد عاشقای این دیار
به یاد عاشقای بی مزار
ای بارون.

ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار
...
اییول، هیچی، حتی آهنگای برادر و خواهر بسیجی (Chris de burgh & celine dion) هم اینجوری آدم رو سبک نمیکنن. به همه توصیه میکنم یه بار هم که شده کاست شب سکوت کویر استاد شجریان رو گوش بدن، جدا حال و حوای توپی داره. ما رفتیم، فعلا.