روايت سه گانه ما....
تراژدی سهگانهی شرقی یا Duel In Wonderland
(I)
جان دوئه از ارتش آمریکا
وَ
عابد بِنْ سعید،عراقی بیست ساله
عاشق یک دختر بینالنهرینی شدند
وَ جلوِ چشمان او دوئل کردند.
یکی با کُلْتِ دسته طلا.
یکی با خنجر دامادی ِ هرگز نَشُدهاش.
پشت به پشتِ هم شمردند:
- واحِد!
- Two!
- }بُوُووم! { Boom
مینهای ضدِ نَفَر
برای غیرتِ فدایی شدن عاشقانهی یک دختر عرب،
تَره هم خُرد نمیکنند!
(II)
دو سامورائی
عاشق گیشای خاصّهی امپراطور شدند وُ
دوئل کردند.
هر کدام،با اسبهایشان
با شمشیرهای آخته
از دو سوی دشت به هم تاختند.
قبل از این که به هم برسند
اسبهایشان خیره به هم ایستادند.
نَه حرکتی ! نَه شیههای !
دو سامورائی پیاده شدند
موهایشان را از ته تراشیدند
و اینقدر در آغوش هم زار زدند
که مُردند.
دو اسب در پهنای یک دشت سبز
پوزههاشان را به هم میمالانند!
(III)
دو گُندهلاتِ شهر
خاطرخواهِ سفتِ حنا خانم بودند.
بعد از آن همه یَسألْکِشیِ بیحاصل
شب عروسی حنا خانم
با هم دوئل کردند.
با چشمهای قرمز
دورِ یک میز گَردانِ کوچک نشستند
دو استکان عرقْسَگی ریختند
وَ چند سَمّ ِ مُهلکِ مار
در هر کدام.
بعد از چند چرخ عشوهگرانه
میز از حرکت ایستاد.
هر کدام لیوان پیش رویش را نوشید:
" به سلامتی حنا خانم! "
------------------
emadedine mortazavi....
ترانه هايي از محمد نويري...
سلام بچه ها.
اميد وارم حال همتون خوب باشه و به قول شيخنا و مولانا حافظ مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق داشته باشين...
اما غرض از پست گذاشتن:
ما يه رفيق داريم يكي از بهترين ترانه سراهاي (البته با ديدگاه تعصبي من!) ايرانه.... من خييييلي با ترانه هاش حال ميكنم...محمد نويري
و اما چند وقتيه كه يكي از كاراش روش آهنگ و كلام اومده....
http://www.omidaraghi.com/12/taranehamo.mp3----------------------حالا ميخوام چند تا ترانه ازش بذارم:
همین امشب تمومش کن
به من شك ميكني خونه شبيه بغض من مي شه
به من شك مي كني و خون، رو ديوارا كفن ميشه
پر از شک می شی و حسرت، پر از آوار من مي شه
پر از شک می شم و چشمام، پر از خالي شدن مي شه
به من شك ميكني، كوچه، پر از تشويش و شك ميشه
دوباره رو دلم زخمِ شباي بي تو حك مي شه
همين امشب، تمومش كن، اگه شك، يا اگه انكار
همين امشب تمومش كن، همين امشب، همين ديدار
بذار این لحظه ی آخر گذشتن از هم آسون شه!
بذار باور کنم دوریم، بذار قلب منم خون شه!
فقط اين لحظه رو با من، مث آيينه صادق باش
يه لحظه ترسو حاشا كن، همون هم بغض سابق باش
فقط يك لحظه عاشق شو، فقط يك لحظه با من باش
تو اين خاموشيِ بي نبض، فقط اين لحظه روشن باش
از اين خاموشیِ دلگير، چراغ غربتو كم كن
به من شك كن، ولي باش و همین امشب، حلالم كن
همين امشب، تمومش كن، اگه شك، يا اگه انكار
همين امشب تمومش كن، همين امشب، همين ديدار
بذار این لحظه ی آخر گذشتن از هم آسون شه!
بذار باور کنم دوریم، بذار قلب منم خون شه!
-----------------------------------------
هیس
بگو نیستم، بگو رفته، بگو دستاشو شکسته ن
بگو دنیا شو گرفته ن، پُل رویاشو شکسته ن
بگو رفته تا نباشه، قسمِ رفتنو خورده
بگو رفته تا ...نه! اصلا... چه میدونم... بگو مُرده
روزي صد دفعه غلط کردمو مشقَم کردن
تا به قول خودشون، "ابلیسو آدم کردن"
تا لبم خواست بگه نه، با تَو سَري گفتن: "هیس!
حرف نزن، هیچی نگو، فقط بشین و بنویس
بنویس:هیچ کاري از دست کسی بر نمیاد
بنویس از این شب سیا سیاتر نمیاد
بنویس هر چی رو باید بنویسی، بنویس "
ولی تا نوشتم از حق خودم، گفتن: "هیس"!
، خسته شدم، وقتشه از اینجا برم!
وقتشه دل بکنم، قربونی شم، اما برم
می رم و اگر کسی جاي منو خالی دید
اگه درباره ي من، از کسی چیزي پرسید:
بگو نیستم، بگو رفته، بگو دستاشو شکسته ن
بگو دنیا شو گرفته ن، بگو رویاشو شکسته ن
بگو رفته تا نباشه، قسمِ رفتنو خورده
بگو رفته تا ...نه! اصلا... چه میدونم... بگو مُرده
------------------------------------
قطع کن"
بسه ، بسه دیگه قطع کن ! که صدات داره می لرزه
نگو از خاطره هامون ، که به گریه ش نمی ارزه
منو از دوري نترسون ، نگو طاقت نمیاري
نمی خوام ببارم اما، نمیذاري نمیذاري
حیف اشک تو که پاي این پیاده رو هدر شه
نذار این تماس آخر از گلایه ي تو تر شه
منو از خودم نترسون و از التماس آخر
نذار تا با هم بمیریم، من و این تماس آخر
همه ي ترانه هامو از خودم گرفتی رفتی
عاشقت نبودم اما تا شدم! گرفتی رفتی
این تویی که میگی برگرد؟ نه، نه، باورم نمی شه !
نمی شه من و تو باشیم دیگه پیش هم نمی شه
نه عزیز! دست تو بد کرد، هی نخواه، هی نگو برگرد
نذار اشکاتو ببینم نگو از آرزو برگرد
منو از خودم نترسون و از التماس آخر
نذار تا با هم بمیریم، من و این تماس آخر
بسه نازنین نگا کن آسمون رنگ سحر شد
بغض شب شکست و گوشی از هجوم گریه تر شد
بذار این تماس آخر با همین گلایه سر شه
بذار تا بدون گریه این شب ابري سحر شه
دیگه از گذشته بگذر که اگه موندنی بودیم
تو گذشته ها می موندیم می پوسیدیم ولی بودیم
دیگه گریه بسه، قطع کن، بذار تو خودم بسوزم
حالا که دوري و نیستی بذار دست کم بسوزم
------------------------------------------------
------------------------------------------
اين فقط دعوتي بود براي خواندن ترانه هاي زيباي محمد
http://noveiri.blogfa.com
the end!
سلام.
اميدوارم كه حالتون خوب باشه.ميدونم كه الالن خيلياتون خوشحالين و بعضي هاتونم زانوي غم بغل گرفتين كه اي كاش مثلا اون يه هفته اي كه درس نخوندم رو ميخوندم... يا ( دقيقا مثل خودم كه وقتي درسا رو ميوفتم از اينن گلواژه ها تلاوت ميكنم!!!)
شنيدستم كه درس رياضي كنكور رياضي سخت بوده...(پر رو نشين امتحانتون كلا گلاب بوده!حالا رياضيشم..)ما هم اوايل كه از جلسه در اومده بوديم با ممد و يوسف و داود و يه سري اراذل و اوباش ديگه!(كه پول به تاكسي نداديم و سوار اتوبوس شديم:ي )حالات عرفاني شما رو تجربه كرديم...
اصولا آدما چند دسته اند!(با شرح مثال)(چشمك):
1- يه دسته اصولا بلا نسبت شما
بازيافت ميكنن!!!!! (پسماند خودشان رو تناول ميكنن!!!)(به قولي گه ميخورن!) مثلا اصغري اومده بيرون و توي دل خودش ميدونه كه عبخ(عمه به خطا) رياضي 70 زده و فيزيكم يه همچين حدودي!< بعد به چراغعلي ميگه من ريدم و يه قيافيه شديدا مغموم به خودش ميگيره كه مثلا ما هم ريديم!
اين دسته رو بايد تا دسته...( ادب و تربيت و ولش كن واژ آرايي رو بچسب!)
2- يه دسته مثل بنده حقير و ممد فچر ميكرديم خراب كرديم.(ممد كه گفته بود اگه روزانه شاهرود قبول نشه يه سال ميشينه و من هم از اونجايي كه يه ايراني اصيلم!(مباحث آب هندونگي!)گفته بودم و واقعا هم همينطور بود كه ميرم شبانه... خدا پدر معين و دكتر رجبي رو بيامرزه با اين شبانه!) . من فكر ميكردم فيزيك رو 30 زدم (شما هم اگه دو برگ(ميدونم صفحه با برگ فرق ميكنه ها!)رو به طور كامل رد ميدادين شايد يه همچين احساساتي داشتين) . اومدم ديدم 41 زدم..كارنامم كه اومد ديدم 51 زدم!!! پس في الجمله زياد اعتماد نكنيد بر ثبات دهر!... خب ممد كه فكر ميكرد 8000 ميشه شد 800 و بنده هم فكر ميكردم 17000 ميشم كه خب يه كمي بهتر شدم.
اكثر شماها جزو دسته اخير هستيد كه واقعا فكر ميكنيد خراب كردين ولي...
3-آدمايي كه بدتر از اون چيزي كه فك ميكنن ميشن مثلا:
آناكارينا جون فك ميكني كجا باشي؟
به جون كتي فقط و فقط مهندسي پزشكي اونم بيو الكتريك! اونم اميركبير...( از اونجايي كه خدايي نكرده اگه از اسماي ايروني استفاده شه از شانس ما يكي از خوننده ها اسمش مثل اين ميشه و دادگاه و دادگاه كشي در پي خواهد داشت!حد اقل اسم خواهران اجنبي انتخاب شده كه احتمالش كمتر باشه!!!)( كه به قول شيخنا : باسني كه نميخواره بر باد نميدهند و لا غير!!!)
---------------------------
به احتما فراوون شما جزو دسته دوم هستيد و الان زانوي غم بغل گرفتيد...بريد خوش باشيد كه اگه بيايد دانشگاه زياد فرصت ندارين( برادران و خواهراني كه خر ميزنن سرشون تو درسه و اونايي كه سر و گوششون ميجنبه هم سرشون تو كار همديگه هست!! پس زياد وقت نميشه.)
اين تابستون ميتونه بهترين تابستون عمرتون باشه .. پس خرابش نكنين...
در هر صورت:غصه خوردن واسه چيزايي كه ديگه بر نميگردن و نميشه كاريشون كرد جزو احمقانه ترين كاراست!!!هر گهي شدين خوش باشين.شايد در بادي امر حرف خوبي نباشه ولي اگر مرد(زن!) هستيد نگذارين آيندتون اينجوري بشه و به توصيه برادر منفي گوش كنين كه:
حد اقل تا وسط مرداد حالشوو ببرين!
-------------------------------
حالا بعدا بيشتر توضيح ميدم!
و در آخر شعري از شيخنا و مولانا حافظ:
دمي با غم به سر بردن جهان يكسر نمي ارزد
به مي بفروش دلق ما كزين بهتر نمي ارزد...
(اينو وقتي كه مث ما پير شدين ميفهمين كه خيلي دير شده...)
خوش باشيد