آیین دلبری


کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
بباد ده سرو دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دو تا قوس مشتری بشکن
چو عطر سای شود زلف سنبل از دم بام
تو قیمتش بسر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ
تو قدر او بسخن گفتن دری بشکن
بی خبر @ 19:22 ― 1 نظر

ای خدا...


ای خدا
ای خدا
ای خدا

دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی باریکه
آخر قصه ی من نزدیکه
این منم از همه جا وا مانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده

ای خدا
ای خدا
ای خدا

عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
به دلم شد آرزو
بازی عمرمو باختم
آخه امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو

ای خدا
ای خدا
ای خدا

تو بر من ای فلک بیداد کردی
دل شاد مرا ناشاد کردی
شکستی در گلویم شوق آواز
نصیبم ناله و فریاد کردی

ای خدا
ای خدا
ای خدا

دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی باریکه
آخر قصه ی من نزدیکه
این منم از همه جا وا مانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده

ای خدا
ای خدا
ای خدا
(هایده)
بی خبر @ 22:00 ― 9 نظر

نامه هایی به ریرا 1


سلام.
حال همه ما خوب است
ملالی نیست
جز گمشدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند.
با این همه... عمری اگر باقی بود
طوری از کنارزندگی میگذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان.
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پرازهوای تازه باز نیامدن است
٬اما تو لااقل حتی هر وحله گاهی هرازگاهی
ببین انعکاس تبسم رویاشبیه شمایل شقایق نیست.
راستی خبرت بدهم خواب دیدم
خانه ای خریدم
بی پرده
بی پنجره
بی در
بی دیوار
هی بخند...
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است
من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
ازفراز کوچه ما میگذرد.
باد بوی نامه های کسان من میدهد.
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری
نه ...ریرا جان
نامه ام باید کوتاه باشد
٬ساده باشد
بی حرفی از ابهام ا آینه
از نو برایت می نویسم :
حال همه خوب است
اما تو باور نکن.
------------------------
سید علی صالحی...
بهزاد @ 11:18 ― 3 نظر

نوشته‌های قبلی
ای کاش که جای آرمیدن بودی
و خداوند همه چیز را رفتنی آفرید!!!
قدیمانه
عذاب جاده
و خداوند قاسم طوبایی را آفرید!
عاشقان را بگذارید بنالند همه
حرف دل حافظ یا من...!؟!؟
هامون...
هـ.ا.سایه
آیین دلبری
آرشیو
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
February 2007
March 2007
May 2007
April 2009