ما مردیم و لوبی هنوز بی تایتل کار می کنه


به نام او؛
رو می کنم به آینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو می کنم به آینه
من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این آینه است یا که منم؟؟؟
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاک نا پاک
خالی از معنای آدم شده ایم
دنیا همون بوده و هست
حقارت از ما و منه
وگرنه پیش کائنات
زمین مثل یه ارزنه
زمین بزرگ و باز نیست
دنیای رمز و راز نیست
به هر طرف رو می کنم
راه رهایی باز نیست
دنیا کوچیک تر از اونه
که ما تصور می کنیم
فقط با یک عکس بزرگ
چشمامونو پر می کنیم
به روز ما چی اومده؟
من و تو خیلی کم شدیم
پاییز چه قدر سنگینی داشت؟
که مثل ساقه خم شدیم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک، خاک نا پاک
خالی از معنای آدم شده ایم
خوابم نمی برد، گفتم این شعر قشنگ رو به شما هدیه کنم و برم. همین