حرفای آخر؟؟!


سلام بر همه ی پشت کنکوری های عزیز؛

نمی دونم که واقعاً باید احساس خوشحالی کنم، یا که باید زانوی غم در بغل بگیرم. این آخرین پست من قبل از کنکوره و من خوشحالم که این قصه با تمام سر درازی که داره، یواش یواش داره کاسه کوزش رو جمع می کنه و می ره، و از طرفی نارحت که تمام این روزهای به یاد ماندنی از این بهترین سال های زندگی دارن برگ و بار سفر می بندن تا برن و برای همیشه ما عاشقان رو تنها بگذارن.
کم کمک دارم خلأ پشت کنکور رو حس می کنم. من یکی که داشتم به این بلوای این طرف عادت می کردم. اما، خب باید وارد خلأی بشیم که شاید افسوس تمام کارهای شدنی نشده رو بخوریم. یواش یواش دارم بوی ناخوشایند بزرگ شدن رو احساس می کنم.
به همتون یه خسته نباشید جانانه می گم و امید وارم بتونین از آب گل آلود فردا ماهی خوبی رو صید کنین و با دستی پر از جلسه برگردین...
در آخر هم یه چند تا شعر کوچولوی دستچین شده براتون از این ور اون ور می ذارم که امیدوارم بتونه خودش حرفاش رو بزنه:
خود را به سوی ماه افکنید
حتی اگر خطا کنید میان ستارگان خواهید نشست...
----
دری به وسوسه باز می شود
وارد می شوی و نمی دانی که خارج شده ای...
----
این روز ها که می گذرد
احساس می کنم که کسی در باد فریاد می زند...
----
تو اگر در تپش باد خدا را دیدی
همت کن
و بگو
ماهی ها این جا حوضشان بی آب است...
----
هوای بارانی دو نفره است
و من تنها
کویر همیشه برای یک نفر جا دارد...
----
آن روز در کنا تو می رفتم
و رهگذران
سایه ام را بر خورشید می دیدند...
----
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس، کس نمی گردد از این بالا نشینی ها
من از افتادن گل سوسن بر خاک دانستم
که کس، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزان ها...
----
مرد را دردی اگر باشد، خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است...
----
و در آخر:

عشق می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود.
****
شاد و پیروز و همیشه پر تلاش باشید.
تا بعد از کنکور...