ترانه!!


سلام بر همگی
دم ظهری نشسته بودم به صدای جان بخش - به قول اون آقاهه – بهترین خواننده ی زن ایران، گوشی چند سپرده بودم با دلی بس گرفته، به اصطلاح غم باد کرده بودم:
« اون که هر چی ابر دنیاست خونه داره تو چشاش
اون که ناچاره بخنده اما گریه است خنده هاش
اون که تو شهرش غریبه با یه عالم آشنا
هیچکدوم باور نکردن غربت تلخ صداش
اون منم، اون منم، اون منم. بغضمو تو گلوم میشکنم
دیروز من مثل امروز، مثل فرداست
هر روز دستام سرد و تنهاست
دیروز، امروز، فردا
خیلی سخته
این تنهایی
بی فردایی
تنها موندن
تنها خوندن
تنها، تنها، تنها... » ( بقیش رو اگه حال داشتین حتماً گوش بدین )
Daddy که اومد ماشین رو گرفتم که سر از خونه ی آقا در آوردم گفتم خوب یه پستی بنویسم شاید حالم بهترک شد... بگذریم.
اول آن که متشکرم که گوش زد می کنید به خاطر اغلاط تایپی از دست در رفته.
دوم آن که من هم ورود استاد عزیز را به وبلاگ کذا به دوستان تبریک می گم و گرامی هم می دارم.
سوم آن که فکر می کنم دوست منفی ما با Commentهای مربوطه کمی زیاده از حد تند می روند. از ایشان هم می خواهم که نظرات محترمشون رو برای خودشون نگه دارن. چون فکر می کنم که بهتر باشه ما را در حال خود، پشت کنکور، رها کنن که ما کم بی درد نیستیم و مباحث بیان شده بر درد سر ما بیش تر می افزاید....
خواستم یه چیزای دیگهی رو هم در مورد این سین بی همه چیز بگم که چون این جا جاش نیست رها می کنم.
در آخر هم با این ترانه ختم می کنم:
« برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن
کسی به فکر مریم های پرپر
کسی تو فکر کوچ کفترا نیست
به فکر عاشقای در به در باش
که غیر از کسی به فکر ما نیست....»
تا بعد.