شب نوشته های من!!!
سلام بر همگی که دیده می شه به شدت در کارس درس می کوشن. ( تلمیح دارد به شب کذای من و سروش عزیز که با هم نیشسته بودیم و به رشتیِ زبان گفتگویی چند با هم می داشتیم. )
بماند... اومدم که بگم که در این واپسین لحظات ما که تا ملک الموت راهی نداریم حالا شما رو که نمی دونم. امیدواریم که دوستان در این بحبوحه و گِلاب ایجاد شده بتونن ماهی ای چند از آب بستونن. اِهه یه دفعه یاد این شعر فروغ افتادم براتون می نویسم: « هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. » همچین نه بی ربط بود، نه مربوطِ مربوط. بازم بگذریم...می گم من که
سر دو راهی میشینم، خودم رو تنها میبینم، دونه دونه اشکای حسرت که از دیده میره میشمرم...
درسمون کجا بود. اگه ما درس بخون بودیم که رتبه ی سنجشمون این طوری نمی شد.
من که دیگه احساس می کنم که یواش یواش دارم یه دوره ی خیلی کوتاه ولی دوست داشتنی و پر بار رو از دست می دم. خیلی دوست دارم که بتونم برای همیشه تو این حال و هوا بمونم و هیچ وقت بزرگ نشم. وای که بچگی چــــــه قدر لذت بخش و شاد و دوست داشتنی. وقتی بزرگ میشی، درست شبیه همه ی اونایی میشی که در دوران بچگی به خاطر بچگی هات ازشون می رنجیدی یا که ...
و از همه مهم تر تنهایی. من که خیلی می ترسم از روزی که تنهاییم رو از دست بدم. تنها جایی که هیچ کس به اون جا راه نداره جز تو و اون و دل کوچیک تو و دل بزرگ و دوست داشتنی اون. چه لذتی داره وقتی با هم تو تاریکی ولی با روشنایی و نور وجود اون یه شب به یاد ماندنی رو سر می کنین.
باز هم باید رفت پس من هم می رم.
یادتون نره: «عشق بلند تر از آن است که زیر نگاه عتاب آلود پامالش کنی.»
No Title
Salam
ooomadam bartooon post benevisam. in ja Keyboard esh Label Farsi nadare. manam az ooon jayi ke adam e tanbali hastam mizaramesh baraye bad.
bebakhsid dge...
با این حال این شعر رو براتون می نویسم:
با این همه
ای قلب در به در
از یاد مبر
که ما
من و تو
عشق را رعایت کرده ایم
از یاد مبر
که ما
من و تو
انسان را رعایت کرده ایم
خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود!
من هی یادم میره که Title بذارم!!!
با سلام
امروز صبح گفتیم بیایم یه سری به استاد اعظم بزنیم و یه گپی با هم داشته باشیم که دیدیم که سرش یه کمکی شلوغه. پس گفتیم در این مجال Postی چند برایتان بنهیم که دیگر ممکن است وقتی نباشد.
اول از همه یه مقدار اصلاحات در Post قبل جغل داشتم:
حاضرین: دانی (همه کاره)، لوبیا (هیچ کاره)، جغل (بی کاره)، بیل (نمی دونم چی کاره)
غایبین: سرخی، طبق معمول پستچی و دیگر دوستان
به اضافه ی چند تا لایحه و تبصره و ماده:
1- دوستانی که چنین نظری داشتند یا فکر می کردند که در این بحبوحه نمی شود کار کرد ( به هر علتی: فشار درس، فشار خانواده، عدم کیفیت کارانجام شده به علت هلهلکی بودن آن و و و ... ) می توانستند حد اقل از قبل مطرح کنند تا این گونه نشود. ) بد قولِ خالی بندِ دروغگوی بی کاره ی ضایعِ تابلو نشیم. )
2- برای n بار اجرای این حکم که جغل بره بخوابه... ( هر چی می کشیم زیر سر این ابوالبشر ناکاره است. )
3- تصویب این که یه جلسه ی رسمی و علنی لوبیایی تشکیل شود.
4- پس گرفتن و ارجاع همون چند کیلو فحش از شلوار دوزی وحیدی به جغل
5- تصمیم به سرویس کردن دهن (ببخشید) کسانی که سنگ اندازی می کنند، اعم از دم دستی ها بعد پشت دستی ها.
6- آموزش چرت و پرت گویی به لوبیا ( بالأخص پشت تیلیفن برای بالا بردن مکالمات لوبیا- دوستان تا حد بی نهایت. (توجه: این مکالمات مگر در شرایط ضروری بر گشت ندارد.))
7- تماس با آتش نشانی برای جلوگیری از سوزندگی دوستان به خاطر ارسالی های جهان
8- نثار این جمله به هممون « بچه! برو به فکر نون باش که خربزه آبه »
فقط یک دقیقه:
با خواندن فصل پنجم کتاب ادبیات (1) پیش اندیشه سازان حتماً می توانید آرایه های این جمله رو تشخیص دهید:
1- بچه: مجاز از هر کسی که درس نمی خونه
2- نون: 20% ایهام دارد به درس خوندن برای کنکور و 100% ایهام (نا) متناسب دارد به زندگی با یه تیکه نون خشک و عشق که دوستان عاشق در اوج گرمی و فروزانی عشق به وقت خلوتشون با عاشقانه هاشون می گویند.
3- به فکر نون بودن: کنایه از همت گماردن در راه زنده بودن نه زندگی
4- خر بَزه: می تواند هر چیز آبکی باشد که گرسنگی را سیر نمی کند.
نا گفته نماند تشخیص این صنعت های ادبی نشانه ی درک بالای ادبی شماست.
........
والسلام.
رونوشت:
- مرکز آموزشی شهید بهشتی، کلاس های 107 و 108
- اینترپل
- دامپزشکی
- اتحادیه ی صنف بازاریان، بازنشستگان، فرمانداری، شهرداری، فدراسیون های کشتی، جفتک چارکش و بیسبال (آخری فقط به خاطر سرخی)
- اتحادیه ی صنف کامیون داران و گچ کاران
- اداره ی اکتشافات و اختراعات
- اداره ی ثبت رکوردها
- اون مرکز
- دیوان امور اجراعیات
- اداره ی جلوگیری از ابتلا به لوبیائیسم مفرط
- اتاق اتحادیه ی صنف طبیبان
- اتاق اتحادیه ی صنف فروشندگان بازاری بالأخص پاساژی ها
- دفتر جهان در سمنان
- آتش نشانی
- و کلیه ی ادارات و دیوان ها و مجامع جهانی دفاع از حقوق بشر و دادگاه لاهه و این گونه جاهای مرتبط و نا مرتبط
خورشید مهربون به ابر آسمون بگو به حال من بباره شاید خبری از یارم واسم بیاره
تا بعد!